Monday, 25 September 2023

داستان

شجاع باش دختر

شجاع باش دختر

نویسنده: آرزو نوری همسایه‌ای عجیبِ داشتیم. یک‌خانم در یک‌حویلی تنها زندگی می‌کرد، و هیچ‌کسِ هم با او رفت وآمدی نداشت.خیلی‌برایم
مبارزه برای زندگی

مبارزه برای زندگی

نویسنده: آرزو نوری یما در اردوی‌ملی وظیفه داشت. او همیشه از سه‌‌برادرش که در راه‌ی وطن شهید گشته‌بودند یاد می‌کرد.
دانشگاه‌ که بسته‌شد، فامیلم نیز مهتاب را به‌زور به‌ شوهر دادند

دانشگاه‌ که بسته‌شد، فامیلم نیز مهتاب را به‌زور به‌ شوهر دادند

نویسنده‌: آرزو نوری دانشگاه‌ که بسته‌شد، فامیلم نیز مهتاب را به‌زور به‌ شوهر دادند. کاکا‌هایم به پدرم می‌گفتند:” دختر که
چادری ام آتش زدم ، سنگباران شدم

چادری ام آتش زدم ، سنگباران شدم

تازه از بازار به‌خانه رسیده بودم. سر‌و صدای پدرم همه‌ای‌ حو‌یلی را گرفته بود، بلندبلند درباره‌ای من حرف می‌زدند. می‌گفت
لطیفه‌ای جوانم‌ را کشتند!

لطیفه‌ای جوانم‌ را کشتند!

لطیفه‌ای من هزاران آرمان وآرزو در دل داشت، وبه امید یک‌آینده خوب به مکتب می‌رفت.  وقتی تولد شد، دو ماه
فقط کتابِ‌ پُر ازخونت را در دست دارم

فقط کتابِ‌ پُر ازخونت را در دست دارم

درمیانِ‌ دود وهیاهوی انفجار، مادری‌که سرگردان از این‌سو به‌ آن‌سو می‌دوید باخودش می‌گفت: من او را به‌زُور به مکتب فرستادم.
کتاب «عشق و انتحار» رونمایی شد

کتاب «عشق و انتحار» رونمایی شد

هفته نامه روزنه صلح : رومانِ «عشق و انتحار» اثر نادرشاه نظری که با رویکرد صلح  وخشونت پرهیزی نوشته شده
کاش همه بال می داشتیم

کاش همه بال می داشتیم

نویسنده : آمنه قربانی ساعت از دوازده شب گذشته است. گلویم درد خفیفی دارد. احساس تشنگی مرا وا می دارد