
May 18, 2019
خشمت را زمین بیاندازی
سپیده ی صلح؛ به آسمان می نشیند.
کینه ی ما
بی شناسنامه است ؛سرباز!
جنگ؛ از سرِ بازی است.
تفنگت را به خاک؛متبرک کن
کران کران شکوفه
در بزمگاهِ خاک و گلوله می روید.
سایه ی فرتوت ترینِ اشیاء نیز نمی شکند
برای دوستی دیر نیست.
می روم
سالِ گذشته باز می گردم
بی هیچ کینه یی
قنوتِ دست هایت را
«وَ قِنا عذابَ النار»
خواهم خواند.
غزاله رستم زاده